نتایج جستجو برای عبارت :

فایلِ جی‌پی‌جی با طعمِ کاپیتانِ فقید!

پنجره را باز گذاشته ام، شمعدانی های آن گوشهِ حیاط دلبری می کنند، سرگرم بافتن موهایم بودم که خدا سرک کشید، دستانش را گرفتم، آوردم کنار خودم، سخت به آغوش گرفتمش،من میگفتم و خدا لبخند میزد، دلم میخواست برای همیشه نگهش دارم، برای خودِ خودم، من خدا را، زندگی را، خودم را و این لحظه را سخت دوست دارم. 
میدانی زندگی طعمِ شکلات میدهد، امروز متوجه شدم که خدا هم شکلات دوست دارد :) 
بعد از فوتسال فقط یه عدد نوشابه سردِ شیشه‌ای می‌چسبه! از همونایی که شیشه‌هاشو نمی‌دن با خودت ببری خونه. از همون‌هایی که تو سال‌هایِ دبستان بعد از مدرسه می‌چسبید. و شاید بزرگتر که شدم، و ریش و سبیلم رو به سفیدی رفت، و در حالی که رویِ جعبۀ همین نوشابه‌ شیشه‌ای ها نشسته‌ام و در افکارم، حالِ الانِ خودم رو مرور می‌کنم ؛ بچسبه! نمی‌دونم والا، اما امیدوارم که نوشابه‌اش مزۀ حسرت نده.
یلدا شبی ست مُردّدمیانِ رفتن و ماندن،که نمی داندما را کنارِ هم‌ تماشا‌ کند یا به آغوش صبح برسد!یلدا شبی ست کوتاه که از حسادت موهایِ تو کِش می آید به تنِ ماه!یلدا شبی ست عاشقکه شعرهایم را با عطرِ پیرهنتبرای یک ‌دنیا میخواند!یلدا شبی ست دلتنگکه پشت پنجره با صدایِ مرغِ سحر سیگار می کشد!یلدا شبی ست رویاییوقتی قرار است برای تماشا کردنِ تو از راه بیاید!یلدا شبی ست که بیشتر دوستت خواهم داشتطولانی تر کنارم خواهی ماندو دیرتر پشت پلکهایم به خواب خوا
یلدای قرمز بدون رنگ رژ تو یعنی هیچ!
شبهای مشکی بدون سرمه ی چشات یعنی هیچ…!
لبت طعمِ انار دونه دونه
دلت سفیدی برف روی بومه
صدات لالایی و من واسش دیوونه
یلدای من تویی؛ ماه توی شب های من تویی
یه سیاره تو کهکشون چشاتمو چشمای من تویی!
یلدای من تویی؛ ماه توی شب های من تویی
یه سیاره تو کهکشون چشاتمو چشمای من تویی!
دانلود آهنگ جدید دانیال هندیانی
 
این روزا همه دنبالِ حالِ خوبند
همه دنبالِ این اند که بفهمند چی حالشون رو خوب می کنه
من هم یکی مثل بقیه
دنبالِ یه حال خوبِ مدام ام
 
به دنبالِ شرابی هستم که مستیِ اون دائمی باشه
البته برای یافتنِ اون شُربِ مدام خیلی نباید خودم رو به زحمت بیندازم
 
لطافتِ چادرت وقتی بین دست ها و چشم هام قرار میگیره
عطر مجهولی که با حضورت در هوای اطرافم استشمام می کنم
طعمِ یه لیوان آب که تو ساقیِ اون باشی
تصویر واقعی و زنده از شمایل دلربای تو روبروی خودم "چهره ب
یکی بیاد منو بیدار کنه !
بیاد و بگه همه چی خوابه !
تو خوابی نسیم 
بیدار شو !
چشماتو باز کن که همه چی شوخیه
چشماتو باز کن که وقت بیداریه !
باز کن و خودِ واقعیتو ببین؛نگاه کن خودتو :)
نگاه کن چقد قشنگی :)
نگاه کن که چقده همه چی قشنگه
باز کن چشماتو دختر !
دیگه همه چی تموم شده، دیگه این طوفان از سرت گذشته .. :)
پاشو این روحِ خاک گرفتتو بتکون و یه نفس راحت بکش :)
پاشو دختر جانم
پاشو که دیگه تنها نیستی نسیم
دیگه اون حسای تنهایی و بیهودگی تموم شده نسیم
دیگه میتو
گالریِ موبایل چیزِ خیلی مزخرفی‌ست. بعضی وقت‌ها (به خصوص حالا که نت نداریم و توی پادگان سر می‌کنیم) آنقدر حوصله‌مان سر می‌رود که مجبور می‌شویم خاطراتمان را از طریقش مرور کنیم. و امان از خاطرات. امان از روزهای خوبی که رفتند و نماندند و فقط یک فایل جی‌پی‌جی برایمان گذاشتند با کمتر از ۱۰۰مگابایت حجم! اما همین فایل ریز دمار از روزگار آدم درمی‌آورد. جوری که مطمئن می‌شوی هرچه بشود «من یادِ تو می‌افتم»
+ یادگاری از کاپیتانِ تیم.
‌‌
مقابل به مقابلِ جهانی تلخقرار گرفته اممن چای دم میکنمآنها مُدام دور میریزند..این مقابلهء تکراریرا هرروزهر شبو هر بامدادنگاه میکنم،به تکرارِ رفتارهایی مزاحم..#تلخ_بنوشم_کافیستباشد که چندی طعمِ چایِ تلَخبه حافظه ی سلولهایم بماند،باشد که تلخیِ هرروزه ی ایناسراف،و حسرتِ شیرینی در حافظه ام بماندو نه قلبی بشکنمنه سرد کنم چاییه کسی را که به شوقو زحمت دم گذاشته بودمن در این مقابلهء تلخدیدم کهخُداشیرین نگاه میکندو آنها که حاصلِ این تلخی بودند؛
امروز را از وحشت فردا فردا را در حسرت امروز حالم ، از ترس رسوایی قالم ، در حسرت نه رفتن روزگار سرد می گذرد سرد این زنانه بودن ها و آن مردسالاری ودرین میانه پوچ می شود هیچ می شود همه انسان بودن همه عشق ورزیدن همه صداقتهای نا باورانه و تنهایی ؛   چون بختکی گلو گیر می شود ؛  ثانیه ، ثانیهِ زندگی را واز این همه تنها ؛ حسرت زندگیِ برباد رفته به جای می ماند تلخِ تلخ چون طعمِ فریب
امروز را از وحشت فردا فردا را در حسرت امروز حالم ، از ترس رسوایی قالم ، در حسرت نه رفتن روزگار سرد می گذرد سرد این زنانه بودن ها و آن مردسالاری ودرین میانه پوچ می شود هیچ می شود همه انسان بودن همه عشق ورزیدن همه صداقتهای نا باورانه و تنهایی ؛   چون بختکی گلو گیر می شود ؛  ثانیه ، ثانیهِ زندگی را واز این همه تنها ؛ حسرت زندگیِ برباد رفته به جای می ماند تلخِ تلخ چون طعمِ فریب
روز وشبهایت بویِ غم می دهد
به گمانم یتیمی باز 
دلش شکسته.....!
آسمان هم میفهمد
شاید بیشتر از من و تو...
ولی پاییز جان
تو انگار هنوز هم کینه داری در دلت...
درست مثلِ یک قلبِ درب و داغون.
ولی اینها به کنار همه اش...
گاهی به این نقطه می رسم که حقیقتا همه چیز پوچ است
نقطه ای که نه شادی به لذت هایش
و نه غمگین به دردهایش...
چقدر شیرینه این لحظات
فقط نمیدونم چرا
توی همین لحظه که گفتم دلت هیچی نمیخاد;
دلت یجور مردن میخاد
یه جور جمع و جور کردن و رفتن میخاد
رفتن و ب
می خواهم بنویسم ؛از هر آنچه که به آن بر بخورم و بتوان از آن گفتاز مسیری که انتخاب کرده و پیش رویم دارمشاز خودم ، تصمیم هایماز آن پشتِ سکه ی زندگیفراز ها و نشیب هایش ،که زندگی همین استمجموعِ لحظاتِ تلخ و شیرینکه از تلخ هایش یک درس و تجربه به جا می ماندو از شیرین هایش خاطرهو گاه چه خاطراتِ قشنگی، کهیاداوریشان ذهنمان را قلقلک میدهدلبخندی بر لبمان می نشاند
که باید سعی بربیشتر ساختنشان بکنیم ؛با قدم برداشتن هایی رو به خودمانروبه رضایتی از چشیدن
می خواهم بنویسم ؛از هر آنچه که به آن بر بخورم و بتوان از آن گفتاز مسیری که انتخاب کرده و پیش رویم دارمشاز خودم ، تصمیم هایماز آن پشتِ سکه ی زندگیفراز ها و نشیب هایش ،که زندگی همین استمجموعِ لحظاتِ تلخ و شیرینکه از تلخ هایش یک درس و تجربه به جا می ماندو از شیرین هایش خاطرهو گاه چه خاطراتِ قشنگی، کهیاداوریشان ذهنمان را قلقلک میدهدلبخندی بر لبمان می نشاند                                                     که باید سعی بربیشتر ساختنشان بکنیم ؛با قدم بر
یک_ 
یک روز  از اواسط خرداد_ساعت حدودا 10 صبح
میخواسته برای روز گرم نوشیدنی جگر خنک کن بسازد،از نوع غیر معمولش. با اسپرسو، لیمو و آب گازدار. قهوه رقیق میشود، کف میکند، یخ‌ها داخل کف کِرِم رنگ میرقصند. او مینشید روی صندلی داخل بالکن، آفتاب هم روی پوستش...
اولین جرعه... خنک، جالب، کمی تند...
دو_
یک روز از اوایل بهار_ساعت حدودا 10 صبح
کافه‌ای در مرکز شهر تازه باز شده، به عنوان اولین مشتری‌ها حق انتخاب بیشمار میز را دارند و ته ته سالن، کنار کتابخانه‌
عصره. از اون عصرای دلچسپ و خنک و کمی سرد ..چراغای شهر کم‌کم دارن روشن میشن و این فضا و این آسمون و نفس کشیدن تو این بهشتِ کوچیک میتونه بهم یادآوری کنه که چقدر خوشبختم.
درخت گوجه سبزمون امسال زیاد ثمر داده و من و داداش مثل قبل سرش دعوا نمی‌کنیم الحمدالله :))) خیلی‌هم خوشمزه ن .
بعدازظهر با آنا رفتیم چیپس و آبمیوه و شکلات خریدیم و رفتیم تپه. خوردیم و دو ساعتی حرف زدیم و لذت بردیم از خوشگلی های دنیا. خوشحالم که هست. رفاقت ما برای هر دوتامون نعمته.
تص
الف.
 سلام.
  هدفِ زنده‌گی هرکسی مشخص است. شاید نویسنده یک کتاب بودن نهایت آمال کسی باشد، یا تلاش و اختراع برای زنده‌گی راحتِ بشر، یا حتا زنده‌گی و دام‌پروری در دور از همه ناکجاآبادها و یا حتاتر مردن در لبِ ساحل و صدایِ فریاد جهانیان را بلند کردن در سه ساله‌گی. همه چیز هدف خودش را دارد، حتا پیش‌بندی که خودش را از کیف صاحب جدیدش در حین دویدن پرت می‌کند پایین برای کشف دنیاهای جدید، شاید برای لباس یک عروسک شدن یا سوختن در آتشی که ره‌گذران را
ما یه فروشگاه جای خونمون هست که تا حالا ندیدم یک بار هم توی تلویزیون تبلیغات کنه . اما هر دفعه میریم ازش خرید کنیم باید کلی توی صفِ پرداخت بمونیم ، بس که تخفیف داره این فروشگاه ! از طرفی یه فروشگاه هست که یکی در میون تبلیغات تلویزیون مالِ اونه و ادعا می کنه که سه روز حراج کرده . و ملتو توی اون سه روز بد جوری کشونده سمت خودش . می رم می بینم تخفیفاتش به گرد پای اون فروشگاه جای خونمون نمیرسه ! اصلا یه وضعیه . تابلو زده تخفیف ویژه 1 درصد تخفیف ! واقعا مل
اگر می‌شد برای تو می‌نوشتم که: «حال همه‌ی ما خوب است. ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که به آن شادمانی بی سبب می‌گویند.» یا نه، می‌نوشتم: « امروز برای من، روز خوبی نیست. روزِ بدِ تنهایی‌ست. این‌جا را غباری گرفته است. پنجره‌ها نمی‌خندند و آب نمی‌جوشد..»
اما، راستش را اگر بخواهی بدانی، نه' تنها ملالِ ما، گم‌گشتگی خیالی دور است و نه کرانه‌ی دیدمان پوشیده از غبار. بیشتر، انگاری که روزگارِ رنگ و صدا است. سمفونی نامنظم ِ ضربآهنگ‌هایی
اولین بار ۱۶ سالگی‌ عاشق شدم،فکر میکنم عاشق شدم.دوران ِ اولین حرفهای
عاشقانه،اولین نگاه ها و تپش های پرشورِ عاشقانه و خیلی از اولین هایی که
انگارفقط مخصوص عشقِ .هرچقدر سنم بره بالا،ازدواج کنم،مادر بشم،غرقِ
کارکردن و شلوغی و رخوتِ روزمرگی بشم، فکرنکنم یادم بره اون روزها و حال
وهوای اون سالها رو.هنوز خیلی چیزا ازش یادم؛ لبخندش،نگاهش،طرز نشستن
وبرخاستن ‌و راه رفتنش‌.لحن صداش، صدای بمی داشت و خشن و نرم بود. تصاویرش
توی خیالم زنده اند .او
حالا که حتی طعمِ اجبار رو هم داری اجبارا فراموش میکنی میبینی که طعم هیچی دیگه رو نچشیدی.از بچگی مسیر برات معلوم شده بود و خوشی و ناراحتیت از قبل معلوم شده بود.یه قدم بیرون مسیر یعنی جا موندن از رفیقات و آدما.یه قدم سریع تر از بقیه یعنی خوشحالی بیشتر.میبینی؟چرا داری اذیت میشی؟چون واسه خودت قصه ای نداری.قصه ات همیشه اون بیرون تعریف شده.حالا اون ترس واقعیت دوباره برگشته.تنهایی.آدمی که هر روز تنها بوده این روزا راحت تره.دیگه لازم نیست هر روز به خ
«بتمن آغاز می‌کند»، فقط آغازی دوباره برای مجموعه‌ای محبوب و مشهور نبود. این قسمت دوران جدیدی را نه فقط برای شخصیت بتمن، بلکه تمام اقتباس‌های ابرقهرمان‌های بعد از خود کلید زد. «بتمن آغاز می‌کند»، آن قصه‌های ابرقهرمانی فانتزیِ سنتیِ دهه‌ی ۹۰ را برمی‌دارد و به آن زاویه‌ و ماهیت جدی، تاریک، واقع‌گرایانه، عمیق و باشخصیت می‌دهد. این صفات فقط در رنگ و طعمِ اثر ایجاد نشده‌اند تا صرفا از لحاظ ظاهری و اتمسفر سبب تحولی در فرمول‌های سبک ابرقه
چهارشنبه،‌ 13 شهریور 1398
شاهرخ مسکوب در مقدمه‌ی روزها در راه نوشته است: «نوشتن درمانِ بیهودگی است.»
و نه این جمله،‌ که همان اولین خطوطِ این پیش‌گفتار در من شوقِ‌ دوباره از سر گرفتنِ‌ یادداشت‌نویسی روزانه را زنده کرد. نه برای این‌که کسی بخواند،‌ که کسی نیست که دلش بخواهد بخواند و دلیلی‌ داشته باشد برای خواندن،‌ برای این‌که اول از همه بنویسم، برای نفسِ‌ نوشتن،‌ تا این عادت که «درمانِ‌ بیهودگی‌ست» و یک تسکین،‌ و یکی از عشق‌های قابل‌
خیلی حرف‌ها هست که باید زده می‌شد؟ مطمئن نیستم. 
کمی ناراحتم از اینکه می‌بینم با این‌همه مدت دوری از وبلاگ و نوشتن، دلم برای اینجا تنگ نشده. حقیقتش مشغولِ برنامه‌نویسیِ یک پروژه‌ام. اگر اسمش را بگذارم «ماشینِ پول‌سازی»، بی‌راه نبوده است. از فلسفه دور شده‌ام. بیشتر عادی شده‌ام، و آغشته به واقعیتِ زندگی در این جغرافیا و زمان. وقتی فکر می‌کنم از زندگی‌ام چه می‌خواهم، می‌بینم ... اوه! نه واقعاً از فلسفه‌بافی فاصله‌ گرفته‌ام و خیلی کمت
عشوه بی اندازه داری♬♫ معلومه که تو تازه کاری با ما سرِ ناسازگاری داری♬♫ بیخیال ما شو برو دست بردار پاشو برو نه نمیخوام دیگه تو روآهنگ جدید سامی بیگی کارت ندارم♬♫ کاری به کارت ندارم کاری به کارت ندارم میگی دل نداری آره ندارم♬♫ حوصله یِ دردسری که میاد و نمیره ندارم کاری به کارت ندارم♬♫ میگی دل نداری آره ندارم حوصله یِ دردسری که میاد و نمیره ندارم♬♫
دانلود آهنگ سهیل رحمانی دست خودم نیست
دلمو از سرِ راه نیوردم بدم دستِ تو چجوری باور کنم ا
بسم الله الرحمان الرحیم
«ومِن الناسِ مَنْ یُعجِبُکَ قولُه فی الحیاة الدنیا، ویُشهِدُ اللهَ علی ما فی قلبِه وهو ألدّ الخصام»
 
 
یادت میاد؟! اون روزها که از توی رودخونه خشک جلوی مدرسه صدات میکردم وعصرها بعد از مدرسه میرفتیم با هم چایی میخوردیم... یا حداقل اینجوری برای نازنین تعریف میکردم. بهش میگفتم من با تو میرم چای میخورم، یا حتی بستنی و اون از حرفهام در مورد تو کیفور میشد و شاید هم غبطه میخورد. حس میکردم بهم چشمک میزنی از دور، و منو به اطرا
.
من مانده‌اَم؛
که کدامین قابله‌ی پُر‌احساس زمانه،
اسارت شب‌ها را،
در آمیزشِ نورهای شرقی حرام می‌کند؟!
.
•••••••
.
من مانده‌اَم؛
بَر بلندای کدام شانه گریسته‌ای،
که رودهای مجنونِ دل‌تنگی،
راه‌شان را، در پیچ و تاب سینه‌اش،
به سمتِ تپشِ نابه‌هنگامِ شبانه‌ی قلب‌ها، کج می‌کنند؟!
.
•••••••
.
من مانده‌اَم؛
از مزارعِ انگور، چه‌گونه گذشته‌ای،
که دیگر، تُنگ‌های بلور، از خونِ تاک‌های بلند پُرنمی‌شوند؟
مگر نه آن است که عشق را،
به م
.
ای اجابتِ سرخِ شب‌هایم!
به انسجام زمستان،
در میانِ شعله‌های عشق قسم،
که تشویشِ این شب‌ها را،
نمی‌توان با آراستنِ واژه‌ها، به پایان رسانْد؛
باور کن،
تنها،
باران است که می‌تواند،
حجمِ این آتش را،
در پسِ قنوتِ دست‌های‌مان مهار کند!
.
•••••••
.
ای اجابتِ سرخِ شب‌هایم!
چشم به راه تو نخواهند ماند،
آنان که در تمامِ مسیر،
بذر نومیدی را، به حجمِ ترس‌هایت افزودند!
باور کن،
روزی،
در معراجِ آسمانی ابرها،
چُنان شبنم‌های مانده بر دستانِ نحیفِ
استفاده از عطر و ادکلن یکی از کارهایی است که اغلب ما عادت به انجام آن داریم. برای همه ما مهم است که در میهمانی و یا مجلسی که حاضر می شویم آراسته باشیم و بوی خوشی داشته باشیم و برای رسیدن به این هدف هم سراغ انتخاب و خرید عطر و ادکلن می رویم. باید دانست که عطر و ادکلن دارای انواعی خاص است و به همین جهت هم همه ما با اصطلاحاتی مانند عطر زنانه، عطر مردانه آشنایی داریم و هر کدام از این دو دسته هم دارای تنوع خاص خود هستند.
از جمله در این دسته بندی ها می
استفاده از عطر و ادکلن یکی از کارهایی است که اغلب ما عادت به انجام آن داریم. برای همه ما مهم است که در میهمانی و یا مجلسی که حاضر می شویم آراسته باشیم و بوی خوشی داشته باشیم و برای رسیدن به این هدف هم سراغ انتخاب و خرید عطر و ادکلن می رویم. باید دانست که عطر و ادکلن دارای انواعی خاص است و به همین جهت هم همه ما با اصطلاحاتی مانند عطر زنانه، عطر مردانه آشنایی داریم و هر کدام از این دو دسته هم دارای تنوع خاص خود هستند.
از جمله در این دسته بندی ها می
 

تولدت مبارک خواهرم

یه حسی درونم بهم می
گفت روز تولدت یه اتفاقی می افته که من نمی تونم 
تولدت رو بهت تبریک بگم

باورم نمی شد این
اتفاق بیفته

ولی افتاد

من دارم زندگی می
کنم و حالم خوبه ولی زندگیم بدون تو "رنگ" نداره، همه 
چی خاکستریه، فقط پر رنگ تر و کم نگ تر می
شن

خدا را شکر می کنم
هیچ چیز تلخ نیست ولی طعمِ و رنگ و بوی زندگیم تو هستی که قراره نباشی

تا کِی؟،،، نمی دونم

 

تو صبر خواهی از من، بختی که من ندارم

من وصل خواهم از تو، قصدی که تو نداری

 

تولدت مبارک خواهرم

یه حسی درونم بهم می
گفت روز تولدت یه اتفاقی می افته که من نمی تونم 
تولدت رو بهت تبریک بگم

باورم نمی شد این
اتفاق بیفته

ولی افتاد

من دارم زندگی می
کنم و حالم خوبه ولی زندگیم بدون تو "رنگ" نداره، همه 
چی خاکستریه، فقط پر رنگ تر و کم نگ تر می
شن

خدا را شکر می کنم
هیچ چیز تلخ نیست ولی طعمِ و رنگ و بوی زندگیم تو هستی که قراره نباشی

تا کِی؟،،، نمی دونم

 

تو صبر خواهی از من، بختی که من ندارم

من وصل خواهم از تو، قصدی که تو نداری

دوست داشتم امروز بریم پیاده‌روی جاماندگانِ اربعین. 
با این‌که وقتی مصطفی نبود گفتم من دیگه جاماندگان نمی‌رم و ...
و چند روزه هم هی می‌گم من دیگه اربعین کربلا نمی‌رم و ...
آخه ناراحتم. احساس می‌کنم این همه بی‌توفیقیم به خاطر اینه که یه فرزند ناخلفم... پدرم از دستم ناراحته. یعنی درست فکر می‌کنم؟ نمی‌دونم آیا امام‌حسین(ع) می‌خواد من رو ادب کنه؟ اصلا نمی‌تونم وضعیت خودم رو تحلیل کنم! کمک!!!
گرچه همسر پیامک داده: "ببین جوری جمیت داره میاد ک انگا
دامنۀ واژگان
 
7237
کال‌قِوا، کاتی، دربِن سر، سیمپوش، تِغِک
 
به قلم دامنه. به نام خدا. کال‌قِوا، لغتی دیگر از لغات داراب‌کلا: به کُت پاره‌پوره، زِوار دررفته، آستر و رو چاک‌وچوک خورده «کال‌قِوا» می‌گویند. مثلِ کال‌جِل (=کهنه‌پارچه) یا کال‌دِوندی (=کَلوش و کفش) و یا کال‌خانه. کال‌قوا زیاد کاربرد داشت:
وقتِ شیار با وِرزا، خال‌گرفتن از جنگل، هیمه‌کشی از نِسوم، گندم‌کاری، و از همه مهمتر آتش‌گیر دَمی تَندیر و نیز وَرآمدن خمیر که گفتی. در ت
دامنۀ واژگان
 
7237
کال‌قِوا، کاتی، دربِن سر، سیمپوش، تِغِک
 
به قلم دامنه. به نام خدا. کال‌قِوا، لغتی دیگر از لغات داراب‌کلا: به کُت پاره‌پوره، زِوار دررفته، آستر و رو چاک‌وچوک خورده «کال‌قِوا» می‌گویند. مثلِ کال‌جِل (=کهنه‌پارچه) یا کال‌دِوندی (=کَلوش و کفش) و یا کال‌خانه. کال‌قوا زیاد کاربرد داشت:
وقتِ شیار با وِرزا، خال‌گرفتن از جنگل، هیمه‌کشی از نِسوم، گندم‌کاری، و از همه مهمتر آتش‌گیر دَمی تَندیر و نیز وَرآمدن خمیر که گفتی. در ت
متن آهنگ مال من باش امیر تتلو
متن آهنگ قدیمی
 
بعضی وقتا سخت ترین نقشی که باید بازی کنی رو
خودت قصشو نوشتی
پس سعی کن نباشه چیزکی
تا نگویند چیز ها ، تا نگویند چیز ها
مالِ من باش که همیشه من مالِ تو بودم
عاشقم باش ، اگه میشه
مالِ من باش که به جز تو به کسی حسی ندارم
بگو آره دیگه صبح شد
مالِ من شو اگه بازم ، واسه تو مهمه قلبم
عشقو باهات تجربه کردم
مالِ من باش که دوباره
با نبودت قدِ عالم ، قدِ دنیا شده دردم
وقتی میگیره دلت عکسِ منو نگاه برو
دور شو از سر
آهنگ جدید سهراب ام جی امیر تتلو| مال من باش +متن+پخش انلاین
Download New Music Amir Tataloo Sohrab Mj |Male Man Bash +text
♬♪♪♫♪♬
 
♬♪♪♫♪♬
 
برای دانلود آهنگ مال من باش ام جی و امیرتتلو  لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 
 
 
برای دانلود آهنگ جدید امیرتتلو با نام مال من باش روی لینک های زیر کلیک کنید:
 
 
پخش آنلاین آهنگ جدید امیرتتلو|مال من باش :مرورگر شما از Player ساپورت نمی کنددانلود آهنگ جدید تتل و امجی
کیفیت متوسط :
کیفیت عالی :  
متن آهنگ مال من باش از  امیر تت
خیار میوه‎ای آب‎دار و خوشمزه است با فواید بسیار زیاد که همیشه طعم سالاد را به یاد شما می‎آورد، با این‎که خیار از خانواده سبزیجات نیست.



بیشتر کسانی که رژیم غذایی داشته‎اند، خودشان یا اطرافیان‎شان؛ می‎دانند که در بخش میان‎وعده‎ها که میوه است، نوشته شده: فلان میوه مثلاً یک واحد، آن یکی مثلاً دو واحد، اما خیار را نوشته‎اند: آزاد! چون کالری ندارد و یک ماده ادرارآور عالی است که باعث حذف چربی‌های ذخیره شده در بافت‌های بدن می‎شود و احت
MIKH+CUB

شهروزبراری صیقلانی نویسنده 



من خیس نویس برایتان مینویسم....
دو سال قبل، در یک نیمه شبِ تابستانی، سه روز مانده به سی سالگیم، وقتی هیچ راه دیگری برای خلاص شدن از صدای شُرشُر آبی که از اول شب شروع و کم کم تبدیل به صدای موج های عظیم شده بود، نیافتم، نوکِ میخِ فولادی ده سانتی را که برای نصب عکس های سونوگرافی “آراز”، بالای کابینت، پنهان کرده بودم، درست وسط پیشانیم گذاشتم و تنها با یک ضربه ی چکش، هفت سانتی‌متر از آن را درون سرم فرو کردم. آبِ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها